به عدل چون عمری و به هوش چون هوشنگ
نهای بهار و بهاری چو کرد خواهی بزم
نهای هژیر و هژیری چو کرد خواهی چنگ
خدنگ فخرکند بر درخت صندل و عود
از آن قبل که بود تیر تو ز چوب خدنگ
پلنگ، کِبر کند سال و ماه بر دد و دام
از آن قبل که جناغت بود ز چرم پلنگ
حسام تو ز تن دشمنان رباید جان
پیام تو ز دل دوستان زداید زنگ
هرآنگهیکه تو آهنگ تیغ تیزکنی
اجل به جان بداندیش تو کند آهنگ
شهنشها ملکا خسروا خداوندا
تویی نتیجهٔ اقبال و مایهٔ فرهنگ
درخت و باغ تو گردد میان مجلس تو
جو نوبهار به بوی و چو آفتاب به رنگ
ز بس بدایع نقش و نگار گوناگون
بهار خانهٔ چین است و صورت ارژنگ
بدین درخت و بدین باغ شادمانی کن
همی شنو بهسعادت خروش بربط و چنگ
فرشتگان خدا از فلک همیگویند
خجسته باد تو را میهمانی سرهنگ
همیشه باد تو را در سرور بزم شتاب
همیبثبه باد تو را بر سریر ملک درنگ
چنین و بهتر از این باش با هزاران سال
جهان گشاده به تیغ و قدح گرفته به چنگ