وی داوری که هم عرب و هم عجم تو را است
در شرق و غرب خلق خدا جمله شاکرند
فضل خدای و رحمت او لاجرم تو راست
بیش وکم است ملک جهان حون نگهکنی
چندانکه هست ملک جهان بیش وکم توراست
دادست کردار ز گیتی تورا دو بهر
وان بهرهای که ماند سزاوار هم توراست
تا همت تو زیر قدم کرد فرق ماه
فرق مخالفان همه زیر قدم تو راست
بدخواه تو نهفته چو باغارم شدست
تا عالمی شکفته چو باغ ارم توراست
شاهان به دار ملک تق گشتهاند
زیرا که دار ملک چو بیتالحرم تو راست
از حمل وز خراج بزرگان روزگار
هر روز گونهگونه نِعَم بر نِعَم تو راست
سیصد هزار شیر دلیرند لشکرت
چندین دلیر شیر به زیر علم تو را است
هستی تو نور بخش و گهر بخش از آنکجا
طبعی چو آفتاب و یمینی چو یم توراست
حجت ز تیغ وز قلم آرند رزم و بزم
در رزم و بزم حجت تیغ و قلم توراست
دستور تو به دانش و تدبیر آصف است
زیراکه فر دولت و تایید جم تو را است
تا کام و نام و نعمت هم محتشم ز توست
شکر و ثنا و خدمت هر محتشم توراست
هرکس به قدر خویش نماید همیکرم
لیکن مسلم از همه عالم کرم توراست
نورست با ظُلَم همهکس را درین جهان
نور سعادت ابدی بیظلم تو را است
هرچند خلق را نبود بیعدم وجود
در ملک دین وجود ابد بی عدم تو راست
گردون قسم نهاده به ده جزو ملک را
نه جزو تا زمانه بود زان قسم تو راست
جاوید باد دولت و شاهی و ملک تو
زیراکه ملک و دولت و شاهی بهم توراست