خندهکه تا جوانه زد حاجت کلمکل نشد
در همه پنج قاره ام،بی تو نشد گذاره ام
کین دلِ پارهپاره ام،قیمه شد و قملنشد
کس سخن انگبین نکرد،تابه هنر عجین نکرد
کام دلی شیرین نکرد،واژه که تا عسلنشد
رازِ غمِ نهفته ام، حرفِ دلِ نگفته ام
واژهٔ ناشگفتهام،غوزه شد و غزلنشد
نی خمِ بید خفت ام، نی عرقِ خجالتام
رنگو ردای عزتم،چاک شد و چتل نشد
ای سخن رسای من، گوهر پرُبهای من
تاکه تویی غنای من،کیسهی من کسل نشد
الفت ملزم