درخت منتظر اولین جوانهی برگ
پرنده در صدد بهترین ترانهی برگ
صدای غرش رگبار فصل فروردین
وقطرهقطرهی باران بروی شانهی برگ
سحر تمام درختان باغ میخندید
به هر تبسم اشکوفه درمیانهی برگ
پرنده های مهاجر پناه میبردند
به روی شاخ درختان میان لانهی برگ
مگر به یک وزشِ بادِ تندِ تیر مهی
فتاد لرزه در اندام دانه دانهی برگ
شگونِ زاغ سیه خیمه زد به صحنهی باغ
وجغدِ نحس سرائید سوگوانهی برگ
درون باغ شغالان پیر زوزه زدند
که سر رسید دگر بعدازین زمانهی برگ
پرنده های مهاجر سفر به پیش گرفت
به هر کجا که بیابند گر نشانهی برگ
دگر سرود قناری ز باغ سبز نخاست
پرنده ها نسرودند شادیانهی برگ
الفت ملزم