کافر عشق به کفاره و کیفر نرود
چشمِ مست تو عقابیست که هنگام شکار
دل ز چنـگش به سـلامت چـو کبوتر نرود
بی تن، آن سر، که به سودایِ تو سرگردان نیست
بی سر، آن تن که سری کوی تو با سر نرود
کو فقیری که به کوی تو توانگر نشود
کو امیـری کـه زکـوی تو قلندر نرود
سینه لپتاپ و دلم خازنک خاطره ات
تا که گورم نبرد خاطرهها در نرود
مو میفشان به دمِ باد که زنبورِ عسل
از سری گل پیِ آن موی معطر نرود
خرگهی پیرهنت هاله زده دور تنت
مـاه مثلِ بدنت این همه دلبر نرود
در نگاهِ تو چه نوریست که تا ژرف دلم
سهل و سوزنده چنان رفت که لیزر نرود
هفت خوان…تا تو رسیدن دل رستم باید
کس به این در…نرسد تاکه ازان در…نرود
و به جان تو که سر تا قدمم چشم شود
از سـرا پـایِ نـگاهِ تـو فـراتـر نرود
الفت ملزم