تا هــوای شهر زهـر آلود شد

تا هــوای شهر زهـر آلود شد
آدمی را صد مرض مشهود شد
سینه‌ی صـافِ طبیعت شد سیـاه
بسکه شهر و قریه‌ها پُردود شد
خُـرخـُری مـاشین هـای دیزلی
شرشری جوی و صدای رود شد
خانه با همسایه‌ها دروازه داشت
حیف کان دروازه‌ها مسدود شد!
یاد آن صلح و صفـا و همدلی
چارمغز و توت و زیرِ صندلی
باغ را جغد و زغن تسخیر کرد
بلبل از صحن چمن مطرود شد
لاله از بالای بام ما گـریخت
تا که روی بام قیر اندود شد
هرطرف قیرِ سیه لشکر کشید
وسعت باغ و چمن محـدود شد
خانه با همسایه‌ها دروازه داشت
حیف کان دروازه‌ها مسدود شد!
یاد آن صلح و صفـا و همدلی
چارمغز و توت و زیرِ صندلی
چشمه‌ی صاف طبیعت شد عقیم
آب مخـزن‌های گند افـزود شد
مصرف نوشابه‌هـای گاز دار
جای سیب و آلو و امرود شد
لذت خـربـوزه و خیـار رفت
تاکه دهقان آشنا با کود شد
خانه با همسایه‌ها دروازه داشت
حیف کان دروازه‌ها مسدود شد!
یاد آن صلح و صفـا و همدلی
چارمغز و توت و زیرِ صندلی
قـدرت و ثـروت تکبـر آفــرید
این‌ یکی قارون و آن نمرود شد
آن که در عالم نمی‌گنجید پس
در دلِ مؤمن چـرا محدود شد
دل صیام و دل صلات و دل زکات
دل حـریمِ کعبه‌ی مقصـود شد
خانه با همسایه‌ها دروازه داشت
حیف کان دروازه‌ها مسدود شد!
یاد آن صلح و صفـا و همدلی
چارمغز و توت و زیرِ صندلی
الفت ملزم
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *