ممشاد دینوری گفت: در بادیۀ ابوالحسن الصایغ را دیدم نماز میکرد و آن کر کس بر سر او سایه میداشت ابوالحسن را پرسیدند از دلیل کردن شاهد بر غایب گفت: استدلال چگونه توان کرد از صفات کسی که او را مثل باشد بر آنکه او را مثل نباشد.
و ازو پرسیدند از معرفت گفت: منت دیدن است در کل احوال و عجز گزاردن شکر نعمتها به جملۀ وجود و بیزاریست از پناه گرفتن و قوت یافتن از همه چیزها.
ازو پرسیدند که صفت مرید چیست گفت: آنست که حق تعالی فرموده است ضاقت علیهم الارض بما رحبت وضاقت علیهم انفسهم یعنی زمین بابسط و فراخنایی خود تنگست بر مریدان و تن ایشان بر ایشان تنگ گشته است گرد جهانی میطلبند بیرون هر دو عالم.
و گفت: اهل محبت بر آتش شوق که به محبوب دارند تنعم میکنند بیشتر و خوشتر ازتنعم اهل بهشت.
و گفت: دوست داشتن تو خویش راهلاک کردنست خویش را.
و گفت: احوال خود بدو نمیبود چون باستاد حدیث نفس شد و ساختن طمع گشت و این سخن پسندیده است که هرچه نفس رادر آن مدخل پدید آید آن کدورت منی تصفیۀ آنرا تباه کند.
و گفت: تمنا وامل از فساد طبعست رحمةالله علیه.
عطار