گه از رفتار رعنا گه ز اندوه بدن میرم
مگر چین و شکست صفحه عمر و حیاتم شد
که در رنگ قبای او بهر چین و شکن میرم
بهر تیر جفایش سینه خود را سپر سازم
مرادم اینکه از تیرش بهر آئین و فن میرم
به جرم عشق اگر قتلم کند جانم فدای او
و گرنه نیش تیغش من به عشق خویشتن میرم
عزای وامق و فرهاد و مجنون داشتم اکنون
نماند چون منی صاحب عزا روزی که من میرم
باستغنای زهد از صاف کوثر جان همی جستم
فنای عشق بین فانی که بهر درد دن میرم