بپوشان روی خویش از خرقه پوشان

بپوشان روی خویش از خرقه پوشان
برندان باده نوش آن گه بنوشان
در آتشگاه سودای تو سوزند
ریایی دلق خود را خرقه پوشان
ردای رهن ما بر می فکندند
ز بهر باده پالا می فروشان
خروش از می خوش است ایدل ازان بیش
که کم کردیم در کوی خموشان
فتاد اندر دل دردی کشان جوش
چو درد باده در خم گشت جوشان
خمارم سوزد ای ساقی کرم کن
ز آب باده این آتش فروشان
ز رندان منصب فانی بهر بزم
به دوش خود کشیدن شد سبوشان
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *