ای ز رویت ماه را صدگونه تاب

ای ز رویت ماه را صدگونه تاب
مه مگو باشد سخن در آفتاب
غیر در کویت عذابم می کند
هیچکس نشنیده در جنت عذاب
تا ندیدم خواب در چشمم ز اشک
چشمرا اکنون نمی بینم به خواب
در تن خاکی است از لعل تو جوش
خاک را در جوش می آرد شراب
چون خیال دیدن رویت کنم
در دل افتد ضعف از بس اضطراب
پیر دیر و مغبچه مستم کنند
خوش دلم در میکده از شیخ و شاب
فانیا در قطع وادیهای عشق
از جگر باید غذا وز دیده آب
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *